جدول جو
جدول جو

معنی هال بان - جستجوی لغت در جدول جو

هال بان
در بازی فوتبال، دروازه بان را گویند
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بالبان
تصویر بالبان
(پسرانه)
نوعی پرنده شکاری (نگارش کردی: باهوان)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فال بین
تصویر فال بین
آنکه به وسیلۀ رمل و کتاب، طالع مردم را می بیند و بخت و اقبال و سرنوشت کسی را پیشگویی می کند، آنکه از طریق نخود، ورق، خطوط کف دست، فنجان قهوه و چیزهای دیگر حوادث را پیش گویی می کند، طالع بین، فال گو، فال گیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اهل باطن
تصویر اهل باطن
در تصوف عارف، مردم مقدس و روشن دل، روشن ضمیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بالابان
تصویر بالابان
نوعی ساز بادی آذربایجانی به شکل نی، از جنس چوب، دارای هشت سوراخ در یک طرف و یک سوراخ در طرف دیگر و زبانه ای که به وسیلۀ آن کوک می شود. دامنۀ صوت آن به اندازۀ سورنای است
فرهنگ فارسی عمید
دهی است از دهستان بیضا بخش اردکان شهرستان شیراز که در 63 هزارگزی جنوب خاور اردکان و یک هزارگزی راه فرعی زرقان به بیضا در جلگه واقع است، ناحیه ایست دارای آب و هوای معتدل و 118 تن سکنه، آب آنجا از چشمه تأمین میشود، محصول عمده آن غلات و برنج و چغندر و شغل مردمش زراعت وراهش مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
میر محمدباقر استرآبادی مشهور بطالبان. از تلامذۀشیخ بهائی بوده چنانکه در امل الاّمل آورده. و او راست: شرحی بر زبده الاصول و غیر ذلک. (روضات ص 116)
لغت نامه دهخدا
(اُ عُ)
مرد بسیار بازیگر. (منتهی الارب). آنکه بسیار بازی کند. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِحْ)
شیر خود را خود مکیدن. (منتهی الارب). ارتضاع. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
تثنیۀ حالب. دو راه بول. دو میزراه، از گرده به مثانه. دو رگ سرین. رجوع به حالبین شود
لغت نامه دهخدا
دومین جزیره بزرگ چین که در جلو ساحل جنوبی چین، داخل خلیج تنکن قرار دارد، این جزیره در جنوب شبه جزیره لی جو بین 9 و 19 و 15 و 20 عرض شمالی قرار گرفته، طول آن از شمال به جنوب 90 میل و از مشرق به مغرب 160 میل میباشد، بندر های کو (هوی هو) که در ساحل شمالی این جزیره قرار گرفته و یکی از بنادر بسیار مهم تجارتی چین بشمار میرود، در فاصله 250 میلی مشرق های فونگ در ویتنام و 300 میل مغرب هونگ کونگ قرار گرفته است، جمعیت این جزیره بر طبق آمار سال 1941 بالغ بر 2500000 بوده است، اراضی آن کوهستانی و در قسمت میانه و جنوب ارتفاع بیشتری دارند، در بین کوههای شمالی، دشتها و جلگه های بسیار دیده میشود، ارتفاع کوههای اوجی شان که در مرکز جزیره قرار گرفته اند بالغ بر 2000 متر و سراسر آنها پوشیده از جنگلهای انبوه دست نخورده ای میباشد، آبهای بسیاری از این کوهها سرازیر میگردد که پس از سیراب کردن اراضی به دریا میریزند، در دشتهای این جزیره برنج، نیشکر، تنباکو، کنجد و غیره بعمل می آید، در کوههایش فیل، کرگدن، خر وحشی، انواع میمون ویک نوع بوزینه شبیه به اورانگ اوتانگ، انواع و اقسام مارها و حشرات بسیار دیده میشود، و نیز زنبور عسل فراوان در آنها وجود دارد، بطوری که عسل و موم یکی از صادرات آن بشمار میرود، در سواحل این جزیره مروارید و صدف بسیار صید میکنند و نیز در آب رودهایش، ریزه زر یافت میشود که آن را از میان گل و لای برمی چینند، هوایش معتدل میباشد، اهالی ساحل نشین، چینی هستند و در کوههای آن یک قوم نیمه وحشی بومی زندگی می کنند، (از دایرهالمعارف بریتانیکا) (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ وَ)
دهی است از دهستان فریمان بخش داورزن شهرستان سبزوار. در 6هزارگزی غرب جادۀ داورزن به کهنه، در منطقۀ کوهستانی معتدل هوایی واقع است و 584 تن سکنه دارد. آبش از قنات و رود خانه محلی و محصول آن غلات و پنبه و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
نام شخص بلهوسی است که شکسپیر در نمایشنامۀ تامپت او را معرفی کرده است
لغت نامه دهخدا
(بَ رَ / رِ)
کسی که فال میگیرد، طالعبین، رجوع به فال شود
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
نوعی فال بین، (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اَ لِ طِ)
صاحب دل. (آنندراج). مقابل اهل ظاهر و صورت. آنانکه بتأویل قرآن استناد کنند. اهل تأویل. و رجوع به جامعالحکمتین ص 297 و فهرست آن شود
لغت نامه دهخدا
(اَ لِ زَ)
مردمی که به زبانی سخن گویند. گروهی که به لغت معین سخن می گویند، اهل آن زبان هستند
لغت نامه دهخدا
(مَ / مِ خوَرْ / خُرْ دَ / دِ)
آنکه بنگریستن خال پوست بدن فال گوید مثل فال بین و کف بین، حازی
لغت نامه دهخدا
(لِ)
تخمی که بر روی نان پاشند مثل سیاه دانه و تخم ریحان و خشخاش و امثال آن. (فرهنگ شعوری ج 1 ص 374) (آنندراج) ، سوختگی های آتش که بر روی نان بهم رسد
لغت نامه دهخدا
قسمی مرغ شکاری است، (فرهنگ نظام)، مرغی شکاری، شاید وارغن اوستایی باشد، مرغی است حرام گوشت و از جهت طیور وحشی میباشد، قسمی مرغ، (یادداشت مؤلف)
قسمی از سرنا و کرنا، قسمی سرنای بزرگ، قسمی ساز روستایی، نام یکی از ذوات النفخ، قسمی شیپور بزرگ، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خَ /خِ)
حافظ خیل و اسب. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پیل بان
تصویر پیل بان
نگخبان فیل، فیل بان
فرهنگ لغت هوشیار
آخر بین، عاقبت اندیش فرجام بین مال اندیش: شخص مال بین و دور اندیش حقایق را با چشم عقل می نگرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بالابان
تصویر بالابان
روسی تبیره روسی سه چنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راز بان
تصویر راز بان
نگهدارنده راز، سر نگهدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اهل باطن
تصویر اهل باطن
صاحبدل، روشن ضمیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فال بین
تصویر فال بین
مروینش کت پیشگوی اختری کندا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از التبان
تصویر التبان
شیر مکیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بالابان
تصویر بالابان
طبل، نقاره
فرهنگ فارسی معین
تبیره، دهل، طبل، کوس، نقاره، نوعی شیپور، نوعی شاهین
فرهنگ واژه مترادف متضاد
باغ گل، مرکز هر چیز
فرهنگ گویش مازندرانی
دو چیزی که اتصال کمی به هم داشته باشند تماس نه چندان محکم
فرهنگ گویش مازندرانی
برفی که در اثر سرمای شدید بر روی شاخه ی درختان باقی می ماند
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی بیماری گوسفند
فرهنگ گویش مازندرانی
زیر ایوان، زیر تراس، پای سکو و حیاط منزل
فرهنگ گویش مازندرانی